حکایت عشق من با تو حکایت قهوه ایست
که امروز به یاد تو تلخ تلخ نوشیدم !
که با هر جرعه بسیار اندیشیدم :
که این طعم را دوست دارم یا نه ؟!
و انقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن
که انتظار تمام شدنش را نداشتم !
و تمام که شد ...
فهمیدم باز هم قهوه میخواهم
حتی ....
حتی تلخ تلخ !
[ دوشنبه 92/10/9 ] [ 7:5 عصر ] [ مهدیه ]