خدایـــــــــــــا؛
بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم؛
بابت هر صبحی که بی سلام به تو آغاز کردم؛
بابت لحظات شادی که به یادت نبودم؛
بابت هر گره که به دست تو باز شد و من به شانس نسبتش دادم؛
بابت هر گره که به دستم کور شد و مقصر را تو دانستم؛
مرا ببخش ...
[ یکشنبه 92/12/25 ] [ 4:44 عصر ] [ مهدیه ]
گفت: بزن به سلامتیه پت ومت
گفت: نه،به خاطراینکه تاتهش باهم بودن..
[ یکشنبه 92/12/25 ] [ 4:43 عصر ] [ مهدیه ]
[ یکشنبه 92/12/25 ] [ 4:38 عصر ] [ مهدیه ]
[ یکشنبه 92/12/25 ] [ 4:33 عصر ] [ مهدیه ]
حوصله نوشتن هم ندارم
این همه دلتنگی دیگر نه با خواندن کم می شود
نه با نوشتن....
دلم تو را می خواهد!!!!
[ یکشنبه 92/12/25 ] [ 4:31 عصر ] [ مهدیه ]
من ازگم شدن درجاهای شلوغ
…میترسم …
[ یکشنبه 92/12/25 ] [ 1:16 عصر ] [ مهدیه ]
تا به جای دلهایمان
سر زانوهایمان زخمی میشد!…
[ یکشنبه 92/12/25 ] [ 1:12 عصر ] [ مهدیه ]
[ یکشنبه 92/12/25 ] [ 12:32 عصر ] [ مهدیه ]
سلامتیه اونایی که براشون مثل آتیش چهارشنبه سوری بودیم
همه وجودمون تو آتیش عشقشون سوخت
تا اونا با شادی از رومون بپرن و رد بشن . . .
[ یکشنبه 92/12/25 ] [ 11:53 صبح ] [ مهدیه ]
::